سومین جشنواره ملی تئاتر تک نفره خلاق ایثار
مادرم در برفک تلویزیون یخ زد
رستم آذرپاد، زرتشتی و اهل یزد است. در جنگ بیسیمچی می¬شود، چون زبانش، زبانی است که دشمن آن را نمی¬فهمد. زبانی که زبان گات¬ها است و طنینش در کوه¬ها، چون طنینِ گفتگوی اهورامزداست با فروهرها. رستم تیر می¬خورد و در واپسین لحظات زندگی¬اش که مرگ مقابل¬اش ایستاده، سفری ذهنی به خانه کوچکشان در یزد می¬کند. مادر در خانه تنها است؛ چون بقیه رفته¬اند جنازه رستم را تحویل بگیرند و مادر نرفته چون باور ندارد مرگ پسر را.
فرصت تماشای این نمایش به پایان رسیده است.