ارائه تدبیر و تجویز در هر زمینهای از جمله اقتصاد تئاتر مستلزم داشتن دو گروه از پیش فرضها و مقدمههاست. گروه اول این مقدمهها به"ارزشها، هنجارها و آرمانها" بازمیگردد. برای هر سیاستگذاری باید مشخص باشد که میخواهد به کجا رود؟ مطلوبش چیست؟ و چه معیارها و ضوابطی را بایست مراعات کرد و در جریان کار از آنها تخطی نکند؟ پیش شرطهایی برای هر گونه سیاستگذاری در تئاتر وجود دارد؛ داشتن تصور از وضعیت آرمانی که باید به سوی آن حرکت کرد برای هر نوع تجویزی ضروری است. اما افزون بر"ارزشها و مطلوبها" نیازمند شناخت وضع موجود نیز هستیم. داشتن تصور روشنی از آن چه هست و روابط علت و معلولی که وجود دارند و وقایع مختلف را توضیح میدهند به همان اندازه لازم است که داشتن هدف شناختی که بتواند چراییها و چگونگیهای وقوع پدیدههای گوناگون را در عرصه اقتصاد تئاتر توضیح دهد و نیز به ما قدرت پیشبینی مشروط حوادث آینده را ببخشد. در این نوشتار با مفروض گرفتن برخی از آرمانها در عرصه اقتصاد تئاتر میکوشیم در حدی که بضاعت پژوهشگر و حدود یک مقاله امکان میدهد به طرح برخی از مبانی نظری و خطوط کلی راهکارهای پیشنهادی در این زمینه بپردازیم.